میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

کیک ژله ایی

این پست رو به دستور مامان محمد جان می ذارم اگه نه منو چه به آموزش آشپزی اما پیشنهاد می کنم حتمان درست کنین هم آسونه هم خوشمزه  منم اولین بارم درست می کردم اما از این بعد دیگه درست می کنم  ،  دو روزه همش سرم نو یخچاله تا تموم نشه خیالم راحت نمی شه واما : خانوم های عزیزززززززز مواد لازم : یک عدد کیک اسفنجی درست کنین اگه مثل من بلد نبودین از پودر کیک استفاده کنین اما به کسی نگین کیک که آماده شد روی کیک که قلمبه شده رو با چاقو ببرید تا سطح کیک صاف بشه بعد یه کرم رو آماده می کنین که من با دو قاشق نشاسته یه قاشق شکر تو دو قاشق آب سرد حل کردم و نصف لیوان شیر ریختم و...
27 بهمن 1390

شش ماهه زیبا

میکاییلم عزیزم تولده پنج  ماهگیت مبارک از این که اومدی و برکت زندگی مون شدی   ممنونم بهترین های دنیا رو از خدا برات می خوام فرشته کوچولوی خونه ما : میکاییل پنج ماهه که شیرینی خنده هات زندگیمون رو شیرین کرده پنج ماهه که برق نگات خونمون رو روشن کرده پنج ماهه که ناز چشات دلمون رو برده   همه اینهارو تو به ما دادی ممنون که هستی   ...
25 بهمن 1390

پسره مامان

  سلام عسلم سلام پسرم میکاییل بفریادم برس بابات واسم خواب دیده ، چند روز پیش با خوشحالی صدام می کنه می گه دیشب خواب دیدم دو تا بجه بعد از میکاییل آوردیم من خیلی از صبح خوشحالم . یعنی خدا وکیلی من چی باید بگم ؟ - قبل از این که تو بوجود بیای یه روز مامان اکرم زنگ زد گفت خواب دیدم یه پسر بچه رو پات نشسته - اون که زن بود و می گن خواب زن چپه به درستی تعبیر شد اگه ماله بابات تعبیر شه من چه خاکی به سرم کنم ؟؟؟؟ این مادر و پسر کمر به قتله من بستن ؛ آی مامانی کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟   و اما جالب ترین کاری که هفته قبل کردی این بود که داشتم جا تو عوض می کردم غلط زدی یه هو پستونکتو دیدی رو تخ...
23 بهمن 1390

عکس های پنج ماهگی میکاییل

با تو نفس كشیدن یعنی غزل شنیدن رفتن به اوج قصه بی بال و پر پریدن بازم هست بیا ادامه مطلب         آی من عاشقه خوابیدنشام دلم ضعف می ره واسش   مجالش بدی شکوندتش   اگه نبدیش خودش می ندازه   اینقدر دقیق تلویزیون می بینه که دیگه متوجه اطرافش نمی شه اولین باری که بهش لعاب برنج دادم همه رو ریخت بیرون اصلان دوست نداره میکاییل ،بابایی و سوپروایزر بابایی -دکتر چن - ...
20 بهمن 1390

طنز واقعی

  حالـتهــای مختــلف خوابیـــدن پـدر و مـادرهـا... هـمـراه بـا نــوزادان!! روزای اول حکایته ما هم همین بود اما مامان محمد رضا ( شازده کوچولو ) بهم گفت از حالا عادتش بده که مستقل تو تخته خودش بخوابه و منم حرف گوش کن !!! دیگه میکاییل ما تو تخته خودش با فاصله دو متر از من می خوابه اما بعضی شب ها مبتلا به خواب گردی می شم بسکه این مسیر رو طی می کنم .   ...
19 بهمن 1390

خرید توپ

سلام نفسه مامان هفته گذشته من بابایی یه خرید توپ کردیم از قدیم گفتن اگه .... نره بازار ، بازار خرابه نمی دونم چرا اینبار من و بابای گل کاشتیم یه روز غروب محض تفریح و خرید رفتیم  فروشگاهه تسکو ، بابایی رفت سراغه خرید گوشت و نون ، من هم رفتم سمته پنیر خلاصه چیزایی که می خواستیم برداشتیم و برگشتیم اومدم چیزا رو بذارم تو یخچال گفتم وا این گوشته چقدر قرمزه ، روش رو که دقیق خوندم دیدم نوشته گوشته بوفالو هندی ( ) آخه گوشت بوفالو چه صیغه ایی بود اونم چی هندی !!! رفتم سراغه نون گفتم : دنی ؟؟؟ واسه چی تورتیلا خریدی ؟ ( یه نوع نون مکزیکی تقریبان شبیه نونه لواش خودمونه ) ب...
17 بهمن 1390

گل من

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ بده دستاتو به من تا باورم شه پیشمی می دونم خوب می دونی، تو تار و پود و ریشه می ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥&he...
16 بهمن 1390

یکسال از با هم بودن گذشت

    سلامممممممم  یه هفته اس که وبلاگمون یک ساله شده یه ساله دارم برات می نویسم به همین سرعت یکسالش گذشت یادش بخیر تا فهمیدم هستی تصمیم گرفتم برات وبلاگ درست کنم از اولش می خواستم اسمش رو نقطه بذارم بابایی یه وبلاگ تو بلاگفا برامون  درست کرد اولین مطلب رو هم خودش نوشت ، من که هیچ اطلاعاتی راجع به بارداری نداشتم کسی و کتابی هم در درسترسم نبود حسابی سر درگم بودم تا اینکه به فکرم رسید تو اینترنت دنباله اطلاعات بگردم تا سرچ کردم با نی نی سایت آشنا شدم ذوق زده شده بودم مخصوصان قسمته بارداری هفته به هفته اش رو که دیده بودم تو اونجا بود که تبلیغ نی نی وبلاگ رو دیدم و اون وبلاگ رو بی خیال...
13 بهمن 1390

میکاییل در 4.5 ماهگی

سلام عشقه کوچولوی من : مدتیه تو خوردن شیر بدقلق شدی می دونم گشنه ایی اما نمی خوری ، به جاش وقتی خوابی می خوای تلافیش رو دربیاری ، تازه باید حواسم هم باشه اگه نه می بینم انگشت شستت هم از کنار گذاشتی دهنت و هر دو رو با هم میک می زنی . : جدیدان یاد گرفتی جیغ هایی می زنی بتفش ، جوری که پرده گوشمون تا دو ساعت بعدش می لرزه ، با بابایی رفته بودیم خرید من رفتم سراغه خرید خودم بابایی هم تو رو با کالسکه برد سراغه خرید خودش یه هو دیدم بابایی زنگ زد گفت کجایی ؟؟؟ نمی تونم نگهش دارم بعد یکی از کمدی ترین صحنه های عمرم رو دیدم که تو جیغ می زدی و همه فروشگاه رو گذاشتی بودی رو سرت بیچاره بابایی هم هول شده بود با کالسکه می دوید جوری ک...
11 بهمن 1390

حس مادری در حیوانات

  قشنگ ترین حس دنیا ، حس مادری است با همه سختی هاش خوشحالم که یک مادر هستم . ادامه مطلب رو هم ببینید لطفا باورم نمی شد که حلزون ها هم؛  بله    دارن با هم می رن خرید انگاری طفلک این مامانه هم مثه من خوابش میاد , امان از این  بچه ها  فیل ها خیلی حیوون های خوشگلی ان عاشقه این عکسم انگار وایسادن ژست گرفتن وای چه بچه لوسیه این     طفلک این مامانه       ...
10 بهمن 1390